جرئه ای تفکر

هیچ وقت دوستم سجاد را از یاد نمی برم ! پسری بود مودب و البته
کمی مذهبی . دوچرخه ای داشت بسیار زیبا و به قول معروف دنده
کلاجی. 2 کمک فنره و چه و چه !
بسیار وابسته به دوچرخه مشکی رنگش …
تماما به او می گفتم حیف است، چفت و بندش کن ! ناغافل دزد می زند
و داغش به دلت می ماند …!
او هم در جواب می گفت : قفل می خواهم که چه ! روزی یک بار برایش
آیت الکرسی می خوانم که نبرند ! خدا پناهش است …!
شش ماهی جواب داد اما امان از دزدی که نمی دانست این
دوچرخه آیت الکرسی خوانده شده است، برد …!
داغش ماند به دلش و یک عمر غلط کردم !
حالا شده داستان ما …!
انگار آیت الکرسی خوانده ایم برای عشقمان و هرروز دوستت دارم های
بی عمل …!
می برند آقا …!
داغش به دلتان می ماند ! عمل کنید …!
#شاهین_شیخ_الاسلامی ?
?? #جرئه_ایی_تفکر ??

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.