شلمچه

“بِسم رَب الشُهدا والصدیقین”
لطفا با بغض بخونیدو حس شهدایی..
کلاس تجوید قران میرفتیم تو کلاس گفتن کسی نمیخواد بیاد شلمچه ،من دودل بودم گفتم اسم منو بنویسید تا ببینم چی بشه.
برا خرید با ابجیم رفتیم بازار فقط دویست و خورده داشتم ب خواهرم گفتم ۱۰۵رو بزارم برا شلمچه چون دوس دارم برم خواهرم گفت خیلی زیاده نمیخواد بری اونم سه روزه،نمی ارزه،منم حرف خواهرمو گوش کردم پولام خرج کردم فقط ۲۴تومن مونده بود از پولم…
یه روزخونه بودم،سرم تو گوشی بود تو وضعیت واتس اپ دوستم دیدم کلیپ شلمچه رو گذاشته بود اینقد دلم هوایی شد!!پیش خودم گفتم کاش پولام خرج نکرده بودم با حالت غمگین گفتم حتمن شهدا منو نمیخوان ک دعوتم نکردن … تا این ک خواهر بسیجی شمارم داشت زنگ زد بهم گفت مگه نمیای شلمچه گفتم ؟گفتن اخه،پولم کمه نمیتونم بیام،اونم هیچی نگفت قطع کرد تا فرداش زنگ زد گفت نمیخواد پول بدی دوروز دیگه حاضر باش خبرت میدم ،وای ک چقد اون لحظه خوشحال شده بودم فقط بخاطر این ک شهدا منو دعوت کردن…تا این ک روز یه شب قبل از رفتن بهم زنگ زدن گفت وسایل شخصی همراه فقط داشته باش فردا ساعت هفتونیم بیا سوارشو.من اون شب از خوشحالی تاصب خواب نرفتم تا روز موعود رسید،یه کولی،یه جانماز و تسبیح کربلا و ارتباط با خدا و وسایل شخصی و یه کارتی ک فقط ۲۴تومن توش بود راهی شدم و سوار اتوبوس شدم تو اتوبوس با خواهرای بسیجی سرود خوندیم سرود اباصالح کجایی،شهدا و…
تا این ک رسیدیم طلاییه..طلاییه یه جایی ک بغضت وا میشه و دوس داری بری یه کنج تک و تنها بشینی با صدای بلند گریه کنی و با شهدایی ک تو این خاک عجیب و غریب هست دردودل کنی و خلوت کنی..با پای برهنه قدمام رو یواش یواش برمیداشتم واهنگ طلاییه رو گوش میکردم و گریه …
بخدا چه حس خوب و نابی داره این طلاییه ،طلاییه جایی بود ک من همه بغضا و دلخوریا،خستگی از دنیا روباگریه کردن سبک میشدم و حالم خوب میشد،با این ک داری با شهدا حرف میزنی ولی جواب حرفات رو نمیشنوی ولی اونقد تاثیر داره ک دوس داری اونجا باشی…میگن طلاییه مقر حضرت عباسه،واقعانم هس و ادم یاد کربلای حسین میفته …با این ک من کربلا نرفتم،ولی طلاییه هم کربلاس ،جوونای ۱۴،۱۵سال ب بالایی ک با دل پاکشون رفتن و عشق بازی کردن با خدای خودشون و شهید شدن، جوونایی ک مظلومیت و نورانیتی تو چهرشون هس،با دیدن یه شهید ادم محو نگاهاشون میشه و کیف میکنه و با کسایی حرف میزنی ک پیش خدان و یه تکه ای از خدا… جایی ک انگار هر شهیدی تو رو ب هر سمتی میکشه ک اروم بشی انگار شهیدم خبر داره از دلخوریا و خستگی روزمره زندگیت…
وقتی میگفتن شهید زنده س من باور نمیکردم می گفتم اونا دیگه رفتن و نیستن تا این که اینجا ک اومدم فهمیدم بخدا زنده س ک ارومت میکنه وحس باور نشدنی داری و حالت قشنگ میشه و حس نزدیکی به خداروداری…
بخدا دوس داشتم نیام به خونه و شهر و ادمارو ببینم،شهر و ادمایی ک وقتی دلت رو میشکنن،ادمایی ک اشکار دروغ،ریا،وبا گناهایی ک راحت زندگی میکنن..
طلاییه؟؟؟کلمه ای ک بیشتراز اسم نوشتاریش معنی داره ،طلاییه یعنی ارامش،طلاییه یعنی رهاشدن از هر پلیدی و ناپاکی دنیا و ادماش ،طلاییه یعنی راهی برای وصل شدن ب شهدا،طلاییه یعنی حس قشنگ باکری ها ،همتی ها و…

?

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.