مدرسه علمیه امام خمینی "ره " آشتیان
واسه خدا خوشگل کار کن
واسه خدا خوشگل کار کن
پنجشنبه 97/07/19
#تلنــگـــــــر ??
?شـنـیـده ام که این روزها حال و هوای #جهاد دلتـ❤️ را زیـر و رو کـرده.از دلتـنـگـی هایت بر روی صـفـحـه ی کاغذ? دیده بودم…❗️
?از نوشته های #شهید_مشلب
دختران حواستان باشد ?
#حجاب حجاب حجاب
حواستان به #فضای_مجازی باشد…
?دخترانی را میبینیم که عکسهایشان را با #نامحرمان به اشتراک میگذراند
من منظورم با همه نیست❌
من هم از #فیسبوک استفاده میکنم
⚡️اما تاکنون همچین اتفاقاتی رخ نداده?….
? #دلنوشته_هایت را خـوانـده ام ⚡️امـا
آنـلاین? ک میـشوی #هـشـدارها♨️ را جدی بگیر؛عکس پروفایلش را ک دیدی!!! انگشتانت را برای تایپ ب تـبـعیـد ببر…✔️
?مبادا پروفایل #نامحرم را مجـوز ورود بدانی? هر چند اگر عکسش #چادرخاکی کوچه های #مدینه باشد…
? #بـرادر،آرزوی #شـهـادتت رابا #نامحرم قسمت نکن❌ .آری … درد ودل کردن تو را امیدوار میکند✌️ .⚡️اما یادت نرود این گفتگو تو را از خاک #سوریه و شام…به سواحل آنتالیا میکشاند..
?رفته رفته آرزوی #شهادتت به رابطه ی پنهانی تبدیل میشود?. اندک اندک جای عکس دوستان شهید، عکس #نامحــرم جایگزین میشود?
?طرز فکرت عوض میشود?
تا جایی ک میگویی: #جهاد برای خودشان ما در داخل دفاع? خواهیم کرد ،اگر دفاعی درکار باشد…
?بـرادر هوشـیار باش?؛دلـسـرد شدنت را احساس میکنی..⁉️
?فـــــقــــــط یـــــادت بــــــاشـــــــد?
جلو جلو عواقب #چت ?کردنت را ب تو یادآوری کـردم ؛روز #مـحـشـر نگویی که ندانسته وارد پـرتـگاه شدم
?من آنروز به آگاهیت شهادت میدهم یادت باشد☝️ شیرینی شهادت که #کمرنگ شود غلظت #شهوت بالا میرود
?راسـتـی اول مـاجـرا را بـیـاد داری⁉️
اولین پی ام ات #سـلام_خـواهـر بود…
از بعدی ها دیگر نـمیـگـویـم? ?
♨️فــقــط یــک ســوال
هنوز هم #نامحــرم را خواهرصدا میزنی⁉️?
#التـمـاس_کـمـی_تـفـکـر?
#شهید_احمد_مشلب
شنبه 97/04/23
?آخرین دیدار
یک ساعت قبل از اینکه محسن اعزام بشود، مادرم با من تماس گرفت و گفت که محسن دارد به سوریه می رود، همان لحظه اشک از چشمانم جاری شد و فوراً خودم را به منزل پدرم رساندم. تا با محسن خداحافظی کنم، ما خیلی گریه و زاری میکردیم؛ اما محسن واقعاً صبور بود و عاشقانه بهسوی شهادت رفت.
? مریم حججی (خواهر شهید)?
برای شادی روح شهدا #صلوات
دوشنبه 97/04/18
?در یکی از ماموریت های دیگر در ساختمانی مستقر بودیم و دختر سرایدار مجموعه که هشت یا نه سال بیشتر نداشت
?درخواستی داشت و نامه ای نوشته بود تا آن را به یکی از نهاد های کشور بدهیم بلکه مشکلات پدرش حل شود.
?شهید کریمی بچه ها رو جمع کرد گفت: این نامه تا به آن نهاد برسد ممکن است در روند اداری به فراموشی سپرده شود …
?اگر موافق باشید خودمان مبلغی را تهیه کنیم و به آنها هدیه بدهیم و بگوییم از همان مکانی که آن ها خواسته اند این مبلغ تهیه شده است.
?خودش بیشترین پول را گذاشت و بقیه رفقا هم پول دادند و مبلغ را به سرایدار ساختمان دادیم .
?اشک در چشمان پدرش جمع شده بود …
#شهید_مدافع_حرم
#امین_کریمی?