مدرسه علمیه امام خمینی "ره " آشتیان
واسه خدا خوشگل کار کن
واسه خدا خوشگل کار کن
دوشنبه 97/04/18
┄┄┅┅✿?❀?❀?✿┅┅┄
? شب ها قبل از سحر بیدار بود
و مشغول نماز شب می شد و تلاش
می کرد این کار مخفیانه صورت بگیرد.
ابراهیم هرچه به این اواخر
نزدیک می شد بیداری سحرهایش
طولانی تر بود.
?او به خواندن دعاهای کمیل و ندبه
و توسل مقید بود.
دعاها و زیارت های هر روز را بعد از نماز
صبح می خواند.
هرروز زیارت عاشورا یا سلام آخر آن
را می خواند.
✨همیشه آیه وجعلنا را زمزمه می کرد
یکبار گفتم: آقا ابراهیم این آیه
برای محافظت در مقابل #دشمنه این جا
که دشمن نیست.
نگاه معنی داری کرد و
گفت: #دشمنی_بزرگتر_ازشیطان_هم
#وجود_دارد؟
?یکبار حرف از نوجوان ها و اهمیت به
نماز بود.
ابراهیم گفت: زمانی که پدرم از دنیا
رفت خیلی ناراحت بودم.
? شب اول به حالت قهر از خدا نماز
نخوندم و خوابیدم به محض اینکه
خوابم برد در عالم رویا پدرم را دیدم !
درب خانه را باز کرد مستقیم و با
عصبانیت به سمت اتاق آمد.
?روبروی من ایستاد برای لحظاتی
به چهره من خیره شد.
همان لحظه از خواب پریدم نگاه پدرم
حرف های زیادی داشت.
? هنوز نماز قضا نشده بود بلند شدم
وضو گرفتم و نمازم را خواندم …
?سلام بر ابراهیم ۱
┄┄┅┅✿?❀?❀?✿┅┅┄
دوشنبه 97/02/24
شهید #عبدالحسین میگفت هر کسی روزی داره، هر تیری که شلیک میشه تا اسم من روش نوشته نشده باشه به من اصابت نمی کنه وبا شهامت بودند اصلا نمیخابیدند و حواسشون به همه جا بود
خیلی خوش برخورد و صبور بودند حتی در سوریه همرزمهاشون می گفتند با این که خط شکن بودند ولی روحیه ی قوی و خاصی داشتند و با همه #شوخی میکردند .
تو گردان ابگوشت پخته بودند #شهیدعبدالحسین وقتی می بینند دنبال ظرفی میکردند که ماهیتابه پیدا می کنند و مقداری آبگوشت می ریزند سهم خودشون رو داخل ظرف و برای دوستانی که خط بودند میبرند
همسر شهید مدافع حرم عبدالحسین یوسفیان:
عبدالحسین ارادت خاصی به شهدا داشت تا جایی که بیشتر شب ها با هم دیگر می رفتیم سر مزار شهدای شهرمان و همیشه گردش هایمان در گلستان شهدا بود.ساعت ها در کنار مزار شهدا می نشستیم و عبادت میکردیم مخصوصا سال آخری که با هم بودیم زیارت شهدایمان به اوج خودش رسیده بود.مدام سر مزار شهید خرازی و شهید تورجی زاده و شهدای گمنام شهرمان می رفتیم
#شهید_عبدالحسین_یوسفیان